خواندی ترانه دردم خواندی
ماندی رو عهد عشقم ماندی
تو چرایی همچنین ، در سکوتی نازنین
دل نوشته را ببین، من کشته اینچنین
به خدا دیونه ی دل بازیت
کشته داماد دلم گل سازیت
نمی دونی صد چراغی روشن است
پشت درب قله ی تل نازیت
شعر هست انصاف کوست
نظر هست اوصاف کوست
دل نوشته ناله کرد
داد هست بیداد کوست
لب گشا لب های دردت لب گشا
باز کن غنچه ی سردت تب گشا
آخر از این عادتت زد دل نشیب
سوخت شمع عاشقی بی دل عجیب
تک چراغ آفتابم روشن است
ماه و مهتابش به خاموشی قریب
تو چرا لالی هنوز، سوخت شمعم در فروز
با سکوتت دم بسوز،دل نویسی کن به روز
ساکتی بیدار شو با داد من
داد زن آبار زن در یاد من
گوش سنگینت چرا دادم شنید
چشم رنگینت چرا رسمم ندید
هوش بیکارت چرا شعرم نپید
دل و میدانت چرا مهرم خرید
یادها را ول کنیم،بادها را دل رهیم
همه افسوس و پریشان مانده ایم
حیف صد خاطرمان را کشته ایم
توی سطل روزگاران باخته
هر کدام با صد عیاری ساخته ایم
آخرین سختی بخوان،توی بدبختی بمان
هر ترانه یادبود یک رمان
درد خوشبختی بخوان در یک زمان
کوی مهرت مانده ام،برو شعرت خوانده ام
باز هم معما را،خواندم سرود بی تو زنده ام
خوانده ام سرود بی تو خوانده ام
مانده ام در کوی بی تو مانده ام
جاسم ثعلبی 15/11/1390
تصویر شاعر با لباس عربی خوزستانی
:: برچسبها:
ترانه ی به خدا دیونه ی دل بازیت ,
:: بازدید از این مطلب : 1763
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0